X
26 اسفند

جملات زیبا تبریک مناسب عید نوروز ، خیلی اوقات تبریک کوتاه عید و مناسبت های مختلف در قالب یک جمله کوتاه یا شعر می تواند احساس خوبی در فرد ایجاد نمایید. با زیبا ترین جملات انگیزشی به مناسبت تبریک عید نوروز همراه ما باشید.

گفت درختی به باد چند وزی باد گفت
باد بهاری کند گر چه تو پژمرده‌ای

…..

مثل کبریت کشیدن در باد…

زندگی دشوار است..

من خلاف جهت آب شنا کردن را

مثل یک معجزه باور دارم..

آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد..

هرچه باداباد!. (سهراب سپهری )

…………

تا حرف ز گیسوی تو شد

مرجعمان گفت :

‹ چون مایه‌ی آرامش جان است

حلال است : )

……….

اسفند به انتها نزدیک شد ،
عاشق ترین فرزند سال،
پلی میان سفید و سبز
و راهی بین برف و شکوفه …
اسفند مهربان،
نیمی از دلش را به زمستانی داده که
سازِ رفتن می زند
و نیمی را به بهاری که
آوازِ آمدن می خواند …
اسفند عشق می پاشد به روی دل هایمان،
نگاهمان و خانه های پاکیزه از
غبار گذشته هایمان…
قدر بدانیم این زیباترین
دست به دست شدن روزها و ماه ها را
و دوست بداریم اسفند و
اسفندی ترین لحظه هایمان را.

………….

فرق من و زندانبانم را میدانی؟

زمانی که پنجره ی کوچک سلولم را باز می کند، او تاریکی و غم را

می بیند و من روشنایی و امید را.

دید شما بسیار مهم است!

زیبا بنگرید…

………….

اگرچه شد غزل شعرم، ولی اقرار باید کرد ؛
شبیه شعر نیمایی :
‹ تو را من چشم در راهم :)!

………….

اگر بر سر باغی با خطی خوش نام فروردین را بنویسید باغ سبز نمی شود و به گل نمی نشیند.

نام فروردین نیارد گل به باغ / مولوی

بلکه فروردین است‌ که با آمدن خود باغ را گل باران می کند. یا اگر در شبی تاریک به زیباترین خط بر دیوار دخمه ای تاریک، نام نور و چراغ را حک کنید آن دخمه روشن نخواهد شد.

شب نگردد روشن از نام چراغ/ مولوی

…نام عمومآ و بی استثناء کاری به پیش نمی برد. اما در این میان تنها نام خداست که مثل خود او یکتا و بی همتا و اثربخش است.

مطلب پیشنهادی  نماز شب لیله الرغائب و اعمال شب آرزو ها

هر جا که هستی حاضری از دور ما را ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم/ مولوی

از اینروست که بجای آنکه بگوییم: بالله الرحمن الرحیم؛ به کمک خدای بخشنده مهربان آغاز می کنیم، می گوییم: بسم الله الرحمن الرحیم ، …”

……………..

به لطافت چو برنیاید کار

سر به بی حرمتی کشد ناچار

……………..

حرف را میشود ازحنجره بلعید ونگفت ‌!
واى اگر چشم ‌ بخواند؛ غمِ ناپیدا را…

…………

خُنُک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد

مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد

چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد

به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد

دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب
وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد

خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق
خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد

سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوت نورش مدد نور سما شد

………….

الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی…

………

تو گفتی:

“من به غیر از دیگرانَم

چُنینم در وفاداری، چنانَم.”

تو غیر از دیگران بودی

که امروز

نه می‌دانی، نه می‌پُرسی نشانَم!

………..

ڪاش‌لبخندٺ‌انحصارےبود…
مالِ خودِ خودِ من…
چالِ ڱونہ‌اٺ را بہ نامِ خودم ميزدم
و ٺا آخرِ عمر روزے هزار بار براے نمايان شدنش
دعا ميڪردم…
ٺمامِ كسانے را ڪه برايٺ ضعف ميڪردند قٺل عام ميڪردم…
دسـٺِ خودم نيسٺ…

………..

و بهای عشق، دوست داشتن است
دوستت می‌دارم ای که بودن‌ات
مرگ را به تاخیر می‌اندازد

……….

آرزو میڪنَم‍ . . . 

اولین سین ‹‹ ¹⁴⁰² ›› امسالتون

‹‹سینی›› باشہ ڪہ ؛

توش ‹‹چایے›› میارے واسہ اونے ڪہ ⤿

مطلب پیشنهادی  افشای راز شرعی ابوالفضل پورعرب در فیلم عروس

پا؎ ‹‹عشقتون››

قولِ ‹‹مردونہ›› داده

…………..

با تو می‌مانم که از نام تو دل آذین شود
تا که شرح عشقمان یک قصه‌ی دیرین شود

آن قَدَر شور از دلم صَرفِ نگاهت میکنم
تا تمام تلخی چشمان تو شیرین شود

آنچنان پر شور می‌رقصم که از تأثیر آن
موجِ موهایِ تو هم یک جور آهنگین شود

مطـمئنم هم زمان با دیدنِ لبخندِ تو
چشم‌هایم روبروی هر غمی رویین شود

جالب است اینکه فقط کافی‌ست تا نام تو را
بر زبان آرم که از آن خانه عطرآگین شود

“دوستَت دارم” اگر جزوِ گناهان من است
دوست دارم تا گناهم باز هم سنگین شود!

………..

ای‌کاش‌که‌من‌یارشوم‌،خوارنباشم

جز بر در این‌خانه گرفتارنباشم

افسوس‌بران‌عمر‌گران‌مایه‌که‌یکدم

بهر تـو شَــهـا لایـق دیـدار نباشم

درفاصله غیبت تا صبح ظهورت

حق‌است‌که‌یک‌ثانیه بیکارنباشم

ای‌کاش‌که دروسعت عشاق تومولا

سـرباز شوم عاشـق سـربار نباشم…

………..

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست و پای خویش را

…………

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

……..

جمعه ها بيشتر دلتنگتان مى شوم

تازه يادم مى افتد از روى ماهِ چه انيس و مونسى محرومم … بهتر بگويم خودم را محروم كرده ام …

…………

گاهى با خود مى گويم خوشا به حال آنها كه امامشان ظاهر بود تا دلشان پر مى كشيد، بار سفر مى بستند و به كويتان راه مى جستند

ولى چاره ى ما چيست كه حتى از موانست با شما هم دريغ مى ورزيم و بعد داد تنهايى و غربت سر مى دهيم …

………..

اى واى بر من كه نديدن را پاى نبودن گذاشتم و حرف زدن هاى وقت و بى وقت با شما را فراموش كرده ام …

…………

حالا كه به جمعه رسيدم، فاصله ى ماه و خورشيدرا اندازه مى گيرم، قدم هايم را مى شمارم تا با پاىِ دل به سويتان رهسپار شوم … در هوايى كه معطر به نرگس است …

………

 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود

درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود

🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷


برچسب ها :

نظر خود را بنویسید