شهید مصطفی صدر زاده متولد ۱۸ شهریور سال۶۵, در شهرستان شوشتر استان خوزستان است.
وی در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش پاسدار و مادرش خانه دار است. شهید صدر زاده حدود چهار سال در حوزه علمیه امام جعفر صادق به تحصیلات حوزوی پرداخت و در دانشگاه به تحصیل در رشته ادبیان و عرفان پرداخت.
شهید صدر زاده به انجام واجبات و ترک محرمات بسیار مقیّد بود و پدر و مادر احترام می گذاشت.
- همسر شهید مصطفی صدر زاده کیست ؟
وی در سال ۹۴ ازدواج کرد. یه دختر به نام فاطمه و یک پسر به نام محمد علی دارد.
- نحوه ی شهادت شهید مصطفی صدر زاده
شهید مصطفی صدر زاده پس از چندین بار زخمی شدن در درگیری با داعش، ظهر روز تاسوعا مقارن با ۱ آبان ۹۴ در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آرزوی خود، یعنی شهادت در راه خدا رسید.
پیکر شهید در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفته است.
- وصیت نامه شهید مصطفی صدر زاده
بسمرب الشهدای و الصدیقین
خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست، سپاس خدایی را که بر سر ما منّت نهاد و از میان این همه مخلوق، ما را انسان خلق کرد، شکر خدایی را که از میان این همه انسان، ما را خاکی مقدّس به نام ایران قرار داد و شکر خدایی را که به بنده پدر و مادر و همسر صالح عطا کرد و شکر بیپایان خدایی را که محبّت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده، توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
بیوگرافی کامل شهید مصطفی صدر زاده + وصیت نامه کامل
خدایا از تو ممنونم بی اندازه که در دل ما محبّت سید علی خامنهای را انداختی تا بیاموزیم درس ایستادگی را، درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم.
از تمام دوستان و آشنایان در ابتدای وصیتنامه خویش تقاضا دارم به فرامین مقام معظم رهبری گوش دهند، تا گمراه نشوند؛ زیرا ایشان بهترین دوست شناس و دشمن شناس است.
از پدر و خانواده عزیزم تقاضا دارم برای بنده بیتابی و ناراحتی بیش از حد نکنند و اشکها و گریههای خود را نثار اباعبدالله و فرزندان آن بزرگوار کنند.
پدر و مادر و همسرم و دخترم از شما تقاضا میکنم، بنده را ببخشید و از خدا بخواهید بنده را ببخشد. چقدر در حقّ پدر و مادر، کوتاهی کردم. چقدر شما را به دردسر انداختم. فقط خدا شاهد تلاش شما بود که در زمان جنگ با چه سختی و مشقّت از من نگهداری کردید و بعد از جنگ هم، برای درسخواندن من چقدر سختی کشیدید. فقط خدا میداند که چقدر نگران کردهام، اذیّت کردهام و شما تحمّل کردید؛ زیرا تلاش میکردید تا فرزندتان عاقبت به خیر شود. از شما ممنونم که همیشه انتخاب را به عهدهی خودم گذاشتید.
حتّی وقتی در نوجوانی میخواستم به نجف برای تحصیل بروم، مخالفت نکرده و از اینکه همیشه به نظر من احترام گذاشتید، ممنونم. حالا هم از شما خواهش میکنم یکبار دیگر و برای آخرین بار به نظرم احترام بگذارید و از هیچکس و از هیچ نهادی دلخور نباشید.
مبارزه با دشمنان خدا آرزوی بنده بود و فقط خدا میداند برای این آرزو چقدر ضجّه زدم و التماس کردم ممکن است بعضیها به شما طعنه بزنند، امّا اهمیّت ندهید، بنده به راهی که رفتم، یقین داشتم.
از همسر عزیزم میخواهم که بنده را ببخشد؛ زیرا که همسر خوبی برای او نبودم. به همسر عزیزم میگویم میدانم که بعد از بنده، دخترم یتیم میشود و شما اذیّت میشوید، امّا یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود، خدا سرپرست اوست. ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست. آرزو دارم که دخترم فاطمه، فاطمی تربیت شود؛ یعنی مدافع سرسخت ولایت.
بیوگرافی کامل شهید مصطفی صدر زاده
از دوستان، آشنایان و فامیل و هرکس که حقّی گردن ما دارد تقاضا میکنم ، بندهی حقیر را ببخشد؛ زیرا میدانم که اخلاق و رفتار من آنقدر خوب نبود که توفیق شهادت داشته باشم و این شهادتی که نصیب ما شد لطف و کرم و هدیه خدا بوده
و مردم عزیز ایران یادمان باشد که به خاطر وجب به وجب این سرزمین و دین اسلام چقدر خون دادیم. چقدر بچّههای ما یتیم شدند، زنها بیوه، مادرها مجنون، پدرها گریان. فقط و فقط برای خدا بود. در این ماه مبارک رمضان، دل ما شکست، دل امام زمان بیشتر و بیشتر که در مملکت شهدا، حرمت ماه خدا، توسط بعضیها نگهداشته نشد و برادارن و خواهران من ماهواره و فرهنگ کثیف غرب، مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. از ما گفتن، ما که رفتیم….
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
بی بی زینب آن زمانی که شما در شام، غریب بودید؛ (بر شما چه) گذشت؟ دیگر به احدی اجازه نمیدهیم به شما و به سلالهی حسین (علیه السّلام) بیاحترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بیبی جان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم. بیبی عزیزم مرا قاسم خطاب کن. مرا قاسم خطاب کن. روی خون ناقابل من هم حساب کن …
دوستان با معرفت، هم رزمان بسیجیم، میدونم وقتی این نامه رو براتون میخونن از بنده دلخور میشید و به بنده تک خور و یا … میگید.
چون می دونم شماها همتون عاشق جنگ با دشمنان خدا هستید، می دونم عاشق شهادتید …
داداشای عزیزم! ببخشید که فرماندهی خوبی براتون نبودم، اونجوری که لیاقت داشتید نوکری نکردم … به شما قول میدم، اگر دستم به دامان حسین بن علی (علیه السّلام) برسد، نام شما را پیش او ببرم …
چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش میکنم:
۱. وقتی کار فرهنگی را شروع میکنید، با اولین چیزی که باید بجنگیم، خودمان هستیم.
۲. وقتی که کارتان میگیرد و دورتان شلوغ میشود، تازه اول مبارزه است؛ زیرا شیطان به سراغتان میآید، اگر فکر کرده اید که شیطان میگذارد، شما به راحتی برای حزب اللّه نیرو جذب کنید، هرگز…
۳. اگر میخواهید کارتان برکت پیدا کند، به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید، سعی کنید در روحیهی خود، شهادت طلبی را پرورش دهید …
۴. سخنان مقام معظم رهبری را حتماً گوش کنید، قلب شما را بیدار میکند و راه درست را نشانتان میدهد.
۵. دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید.
۶. خود سازی دغدغهی اصلی شما باشد.
«سید ابراهیم صدرزاده».
نظر خود را بنویسید